نظرات شخصی

حیاط خلوتی برای بیان دیدگاه های من درباره هرچیزی که به آن فکر می کنم.

نظرات شخصی

حیاط خلوتی برای بیان دیدگاه های من درباره هرچیزی که به آن فکر می کنم.

نظرات شخصی

امید برومندی
متولد 1367
اینجا حیاط خلوتی است برای بیان دیدگاه های شخصی اینجانب درباره هرچیزی که به آن فکر می کنم.
پیج شخصی من در اینستاگرام: omidbromandi@

۲۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امید برومندی» ثبت شده است

در چند روز اخیر بالاخره به ترسی که مدت ها از شروع #مطالعه کتاب های طولانی و سنگین پیدا کرده بودم، غلبه کردم. ترس اینکه نکنه الان کشش کافی رو نداشته باشم و کتاب رو نصفه بذارم! تقریبا در طول یک سال گذشته تماشای #فیلم، گوش دادن #موسیقی، مطالعه های پراکنده در فضای مجازی و فوقش مطالعه کتاب های کوچک شعر در اوقات فراغت، فرصت مطالعه مستمر #کتاب های عمیق و طولانی رو ازم گرفته بود. 

البته من خوندن هدفمند بعضی پیج ها در فضای مجازی رو هم جزء مطالعه مفیدم حساب می کنم ولی به هرحال لذت و هیجانی که چند روز یا حتی چند هفته و یا چند ماه درگیر شدن با یک کتاب و لحظه شماری برای ادامه مطالعه اش، به آدم میده یک چیز دیگه است. حس شیرینی که قبلا موقع مطالعه کتاب هایی مثل #کلیدر #تجربه اش کرده بودم.

کتابی که این روزا برای مطالعه دست گرفتم یکی از بهترین آثار همشهری خوبم استاد #محمود_دولت_آبادی #آقای_رمان_ایران به نام « #روزگار_سپری_شده_مردم_سالخورده » است که همین یکی دو هفته قبل تولدشون بود.

امیدوارم لذت #کتاب_خوندن رو هیچ وقت در هیچ شرایطی از خودمون دریغ نکنیم. دنبال کردن یک کتاب طولانی وقتی باهاش ارتباط برقرار میکنی، یک لذت دیگه داره. خصوصا اگر ساعات بعد از ظهر قبل غروب با آخرین ته مونده های روشنایی روز که از پشت پرده توری پنجره به داخل خونه میاد باشه و تو هی حرص داشته باشی که چند خط دیگه هم بخونی قبل از اینکه خونه کاملا توی تاریکی غرق بشه و مجبور شی برای روشن کردن برق از جات بلند بشی، حالا اگر یه لیوان چای عصرونه هم به همراه یک شکلات یا شیرینی نارگیلی کنار دستتت باشه که دیگه نورعلی نوره🤩

 یا شایدم ساعت مطالعه ات آخر شب باشه. وقتی که در و پنجره ها رو کامل باز کردی تا از باد و خنکی آخر شب های تابستونی کویر استفاده کنی و در عین حال صدای آواز ارامش بخش جیرجیرک ها هم از لابه لای تاریکی درخت های بیرون گوشتو نوازش میده و همراهش نوعی وهم رو به داخل خونه میاره و تو دیگه حالیت نمیشه از کجای مطالعه ناخودآگاه اونقدر خوابت گرفته که اصلا نفهمیدی یکی دو صفحه آخر رو چی خوندی؟ و بعدا باید دوباره بخونیشون.😴😴

بیایید لذت کتاب خوندن رو هیچ وقت از خودمون دریغ نکنیم. شما کتابی  که الان در دست مطالعه دارید چیه؟ یا تصمیم دارید چه کتابی رو شروع کنید؟

#کتاب  #سرانه مطالعه

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۹ ، ۲۳:۳۴
امید برومندی

بسیاری از مواقع باید دردها را در خود فرو خورد و فقط خندید.

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۹ ، ۲۳:۴۳
امید برومندی

یک ناهار گیاهی در کنار دوست خوب گیاهخوارم حمید دلبری عزیز.

با اینکه مثلا مهمون خونه من بود، اما به خاطر حساسیتی که در گیاهی بودن کامل غذایی که میخوره، داره، تقریبا خودش همه مواد لازم رو آورد و خودشم ایستاد پخت تا خیالش راحت باشه. یه جورایی انگار من میهمان حمید بودم. 

اینجور مهمونی دادن خیلی حال میده.

حمید از قدرهای گیاهخواری در ایرانه که مجموعه بزرگ و موفقی در فضای مجازی برای معرفی و فرهنگسازی درباره گیاهخواری و پاسخ به سووالات گیاهخواران یا علاقه مندان به گیاهخواری داره. 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۹ ، ۲۳:۳۹
امید برومندی

این مطلب در تاریخ جمعه 17 مرداد 99 در پیج شخصی اینستاگرامم نوشته شد:

در روزهای گذشته انفجار مهیب #بیروت باعث کشته و زخمی شدن و بی خانمانی هزاران شهروند لبنانی شد. 
.
احتمالات مختلفی درباره این #حادثه وجود داره. یکی از نفرت برانگیز ترین احتمالات اینه که اونجا یک انبار مهمات جنگی بوده که در نزدیکی مناطق مسکونی نگهداری میشده تا از جان مردم براش سپر انسانی ساخته بشه و حتی شاید انفجارش هم یک عملیات خرابکارانه بوده باشه.

به طور کل #خاورمیانه همیشه درگیر جنگ بوده و این کودک عرب مدتها قبل چه زیبا در حضور #نانسی_عجرم خواننده معروف #لبنانی از کودکی های هدر رفته خودش و بسیاری از کودکان سرزمین های #جنگ_زده خونده و میخواد که کودکی شو بهش برگردونن. یه جا هم گریش میگیره و نانسی عجرم که از موفق ترین خوانندگان زن جهان عربه، در رفتاری متواضعانه به سمت کودک میدوه و بغلش میکنه و باهاش همخونی میکنه

کاش همه جا #موسیقی بود و #جنگ نبود. کاش #هنرمندان و اصحاب فرهنگ سهم بیشتری برای ظهور و بروز در جامعه داشتن. کاش موسیقی و بعضی دیگه از فعالیت های هنری در هیچ جامعه ای ممنوع نبود. کاش میشد به جاش جنگ و جنگ افروزی رو ممنوع کرد. کاش می شد جلو جاه طلبی آدم ها و غرور ورزی و خودبرتربینی شونو گرفت نه جلوی جلوه گری های هنری و فرهنگی رو که اصلا جنبه اجباری نداره و دیگران می تونن داوطلبانه و با انتخاب خودشون مخاطب یک هنرمند و آثار هنریش بشن. 

به هرحال حادثه #انفجار_بیروت با هر دلیلی که داشت، ناگهان جان و زندگی هزاران شهروند غیرنظامی رو به خطر انداخت و زیر و رو کرد. هر چند بسیاری از مردم ایران نگران این هستن که باز بخش زیادی از خسارات وارده به #لبنان بخواد از منابع ملی ما جبران بشه که البته نگرانی به حقی هم هست چون متاسفانه اینطور به نظر میاد که همواره به جای اینکه سرمایه های ملی مون صرف احتیاجات مردم مناطق محروم خودمون بشه، به طور بی رویه ای به سمت کشورهای عربی رفته اما در نهایت صرف نظر از این دغدغه های بحق مردم ایران، اصل حادثه #انفجار_لبنان ضایعه دردناکی بود و قطعا وظیفه انسانی همه ملت هاست که با این مردم مصیبت دیده همدردی و در یک حد معقولی بهشون کمک کنن تا از این وضع اورژانسی در بیان.

با دیدن این کلیپ بیش از پیش میفهمیم که احساسات این کودک خوش صدا و مادرش در پشت صحنه و داورانی که بهش امتیاز میدن، هیچ فرقی با احساسات هیچ کودک و هیچ مادر و هیچ هنرمندی در هیچ جای دنیا نداره.

روح موسیقی و #هنر رو همه با هر زبانی، میفهمیم و میشه با کمکش قلب های ملت ها رو به هم نزدیک کرد طوری که با هم شاد بشیم و با هم گریه کنیم.

 

 

 


 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۹ ، ۲۳:۵۶
امید برومندی

#پسرخاله   #پسرخاله_جان  #شب_نشینی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۹ ، ۱۶:۳۲
امید برومندی

اردیبهشت بود
 زمزمه روی لب بهار
و چه قدر اردیبهشت بود، بهار

امیدبرومندی

دوباره فصل گل دادن زیتون های تلخ شد. کاش میشد عطر شیرینشون رو از طریق فضای مجازی انتقال داد و این پارادوکس شاعرانه تلخ و شیرین رو همیشه نگه داشت. ولی حالا که نمیشه، پیشنهاد میکنم الان که ایام گل دادن این درخت هاست و خدا رو شکر در همه جای سطح شهر زیاد هستن، حتما چند دقیقه ای زیر سایه یکیشون بایستید و ذهنتونو از همه دغدغه های همیشگی و ناتموم شخصی و اجتماعی خالی و مشامتونو از عطر شیرینشون پر کنید.
 

شاید بعدش به این نتیجه برسید که بعضی چیزها اصلا اونقدرها که فکر میکردیم مهم نبوده. بعضی مشکلات، بعضی هیاهوهای زندگی و بعضی جنجالها، هر چی بیشتر بهشون بها بدیم، بزرگتر میشن. اما اگر زیاد بهشون بها ندیم بیشترشون میشینن سر جاشون.

اما، اما، اما.... اون اصلی ترین ها اونا که عمیق تر میسوزونن رو حتی عطر همه گل های بهاری سطح شهر هم نمیتونه از بین ببردشون. اونا میمونن و ما یاد میگیریم که بهشون عادت کنیم و باهاشون باهاشون بزرگتر بشیم. آره دیگه، کلا زندگی درد داره.
 

شاعر قشنگ گفته: زندگی درد قشنگیست که جریان دارد

به زندگی با همه تلخی هاش بخندیم. درست مثل این زیتون ها، که تلخ و شیرینشون با همه

من گل نزدم به موهام، گلها خودشون رفتن لای موهام شاخه درخت پایین بود، موقع رد شدن به کله ادم میخورد. یه زنبورم دور و برش می پلکید، منم کلمو مثل زرافه میکردم توی شاخ و برگ ها تا بو کنم گلا رو دیگه بخیر گذشت.

 

صفحه من در اینستاگرام: omidbromandi@
 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۰:۵۵
امید برومندی

هفته گذشته تولد خواننده بسیار خوب کشورمون خانم گوگوش بود. کسی که می تونیم بهش بگیم اسطوره ای در موسیقی پاپ چند دهه اخیر ایران. این اسطوره در پانزدهم اردیبهشت 70 ساله شد. گوگوش ویژگی هایی داره که به جرأت میشه گفت از معدود خوانندگان ایرانی است که در تراز بین المللی هم حرف هایی برای گفتن داره. 

پیشینه فعالیت، کارهای ماندگار، قدرت صدا، انتخاب ترانه های عمیق و با معنی و همکاری با آهنگسازهایی که واقعا استاد بوده و هستن در کارهاشون. در کارنامه کاری گوگوش به نظرم به ندرت میشه کار ضعیف پیدا کرد. من که هرچی سنم میره بالاتر بیشتر طرفدارش میشم و برام جایگاه ویزه تری پیدا میکنه.

البته یقیناً گوگوش هم مثل هر آدم دیگه ای در زندگی هنری یا شخصیش نقاط ضعفی داره. اهل این نیستم که هیچکسی رو بت کنم و بپرستم. ولی حداقل اون قسمت هاییش که به ما مربوط میشه یعنی اثار هنریش، اکثرا همه عالی و فاخر هستن.

گوگوش و بسیاری دیگه از خوانندگان خوبمون اگر در ایران می موندن و ما مردم ایران رسما می تونستیم از این هنرمندانمون با خرید آلبوم ها و یا خرید بلیط های کنسرتشون در داخل کشور حمایت کنیم، موسیقی پاپ ایران خیلی بیشتر از این در جهان پا میگرفت و می درخشید. هر چند همین حالا هم همیشه کنسرت های گوگوش در خارج از کشور پر از جمعیت میشه ولی قطعا اگر اجازه فعالیت درکشور خودش رو داشت خیلی بهتر می تونست بدرخشه.

ناراحت و خشمگینم از دست نسلی که این هنرمندان خوب رو از کشور خودشون بیرون کردن و ما رو محروم کردن از چنین خوب هایی. و آخرشم خودشون نتونستن کشور بهتری بسازن. فقط ماحصل اون ارمانگرایی های تخیلی و افراطی شد وضعیت نابسامان امروزی که تتلو فقط یکی از واضح ترین پیامدهاشه. کسی که بعد از بیرون دادن کلی موسیقی های غیرقابل دفاع، از یه جایی به بعد با یه مقدار ظاهرسازی با مجوز نهادهای رسمی رفت روی عرشه یک کشتی و ترانه ای حماسی خوند که بعیده واقعا معنیشو میفهمیده و بعد با دست های تماما تتو شده، به دیدار یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری رفت در حالیکه هم قبلش در منجلاب پوچی بود و هم بعدش به مرداب تباهی افتاد. حالا هم که میخواد حرمسرا راه بندازه و ... اگر قرار  به نرمی و مدارا بود، کاش با هنرمندان اصیل و فاخری مثل گوگوش این مدارا صورت میگرفت. 

هرچند هنرمندانی مثل گوگوش هیچوقت از دل طرفدارانشون در ایران نرفتن و تازه حالا با وجود این فضای مجازی خیلی بیشتر از قبل حضور دارن. اما رنج تبعید برای اونا و رنج دوری برای طرفدارانشون به هرحال حال هست.

اصلا نمیدونم چی شد که یه دفعه یه عده ای در یک جایی از تاریخ معاصر ایران خواستن به این هنرمندان نازنین گیر بدن؟ واقعا دنبال چه هدف و آرمانی بودن؟ آیا روش درستی رو انتخاب کردن؟ آیا حتی یک درصد به اون آرمان ها نزدیک شدن؟ کاش هیچ وقت افراط نکنیم. داشتن آرمان خوبه اما در آرمانگرایی هم نباید دچار افراط بشیم. تصمیمات و رفتارهای هیجانی و احساسی آفت جامعه ماست. هر وقت یاد بگیریم قیمه ها رو نریزیم توی ماست ها، تا حد امکان به عقاید و سبک زندگی دیگران کاری نداشته باشیم و مبنای تصمیم گیری های اجتماعی مون رو میانگین عقل بشر تا همین جایی که تا همین حالا قد میده، قرار بدیم، جامعه مون از این بحران ها و التهاب های همیشگیش فاصله میگیره و به یک ثبات و ارامشی میرسه.

خلاصه کلام گوگوش و بیشتر آثارش و هنرمندان همسطحش رو دوست دارم و متاسفم که به عنوان یک ایرانی حتی همین چند خط درد و دل رو هم با نگرانی مینویسم. اما مینویسم چون نمیخوام ادامه دهنده رویه اشتباه حذف هنرمندان خوب از کشور خودشون باشم.

 

پی نوشت:

این متن برای اینستاگرامم نوشته شده بود. منتها همش اونجا جا نشد و مجبور به خلاصه سازی شدم، اما متن کامل رو در اینجا درج کردم. ادرس پیج اینستاگرام بنده: omidbromandi@

 

 

 

 


 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۳:۵۸
امید برومندی

تلاش لحظه های آبی برای غلبه بر حجم بی پایان سیاهی ها

 

 

 

 

 

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۰:۲۸
امید برومندی

امیدبرومندی / مجله اینترنتی اسرارنامه

آبگرفتگی معابر شهر بعد از هر باران بهاری، داستان تازه ای نیست. دست روی دست گذاشتن و سهل انگاری، مسئولانمان و ناتوانیشان در پیشگیری از از وقوع چنین حوادثی نیز تازه نیست. اما رنج و خسارتی که به بخشی از همشهریانمان وارد میشود، هر بار تازه و جانگداز است.

بعد از بارندگی شدید بعد از ظهر پنجشنبه 11 اردیبهشت، کلیپی در فضای مجازی سبزوار منتشر شده است از وضعیت اسف بار کوی گلستان که نشان می دهد سیلاب به داخل خانه و مغازه های مردم راه پیدا کرده و خسارات سنگینی را به بار آورده است. در این کلیپ صدای مردی از اهالی کوی گلستان به وضوح سیدعلی کوشکی شهردار سبزوار را خطاب قرار می دهد و او را مسئول این وضع می خواند و طلب خسارت می کند. صدای خشمگین زنی نیز به گوش می رسد که با ناله و فغان مسئولان این وضعیت را به باد نفرین می گیرد. دیدن این کلیپ و شنیدن این صداها چهارستون بدن را می لرزاند. این ها درد عریان شماری از همشهریان ماست که نمی شود بیخیالشان شد.

اما دیگر رسانه ها چه بگویند که تا کنون نگفته اند؟ مردم رنجشان را چگونه نشان بدهند بیشتر و بهتر از این کلیپ ها که به لطف پیشرفت تکنولوژی و رسانه های مجازی تهیه و منتشر می شوند؟ اما آیا در این شهر واقعا عزمی برای مدیریت به هر شکل علمی یا جهادی وجود دارد؟ اصلا کسی هست که واقعا بخواهد این مردم را یاری دهد؟ این دستگاه های عریض و طویل در این شهر چه میکنند که هر باران بهاری به جای لذت و طراوت باید برایمان درد و رنج و خسارت به ارمغان آورد؟

کوی گلستان، جایی در دل طبیعت وحشی نیست که مردمی بیخیال و غافل، بدون توجه به هشدارهای هواشناسی یا سایر دستگاه های مربوطه، برای تفریح و گردش به آنجا رفته باشند و بخشی از مصیبت وارده، تقصیر خودشان باشد. اینحا، مرکز شهر سبزوار است. جایی که خانه تعداد زیادی از همشهریانمان به عنوان اولین جانپناه هر انسان در آنجا قرار دارد. جایی که مغازه های شماری از شهروندان سبزواری به عنوان محل کسب و کار و برای تامین معاش خانواده هایشان در آنجا قرار دارد. در یک کلام خانه و زندگی مردم است . شوخی که نیست.

کوی گلستان با همین اهالی ویژه خود حدود هفتصد سال است که در همین نقطه از شهر سبزوار وجود داشته است. اسمشان را به اشتباه غرشمار (غیرشمار) یا غربتی گذاشته اند. آن ها غریبه نیستند. سابقه سکونت آبا و اجدادشان در این شهر از خیلی های دیگر بیشتر است. خیلی قبل تر از سال ۱۳۱۱ که شهرداری سبزوار به عنوان یکی از اولین شهرداری های کشور در تشکیلاتی به شکل امروزی تاسیس شده تا کنون، این ها همینجا ساکن قلب شهر بوده اند. اما انگار هیچکدام از مدیرانی که دراین 90 سال روی کار امده اند، شایستگی رسیدگی و حل مشکلات این کوی اصیل و با پیشینه را نداشته اند.

کوی گلستان این روزها کوی حیرانی است. حیرانی از این همه ادعا، این همه طرح و برنامه، این همه جلسه و شعار و وعده و خبر و گزارش و دست آخر هیچ. اما ای کاش حداقل قبل از اینکه کوی حیرانی به کوی ویرانی تبدیل شود، چند مسئول دلسوز و با تدبیر و اهل عمل پیدا می شدند که به یک عمر حیرانی، تبعیض، بیخیالی و بی مسئولیتی در قبال این محله پایان می دادند.

صداهای داخل یکی از کلیپ ها، مشخصا شهردار سبزوار سید علی کوشکی را خطاب قرار می دهند. البته که او در اذهان عمومی مردم متهم ردیف اول است. اما نباید از سایرین نیز غافل شد. شورای شهر چه می کند؟ فرمانداری چه می کند؟ دانشگاه های این شهر با این همه عضو هیئت علمی و متفکر و عالم و دانشمند چه می کنند؟ آیا در این شهر کسی هست که به مردم بی نوا یاری رساند؟ اصلا اگر در این شهر کسی نیست، در استان چه طور؟ استاندار کجاست؟ مدیران کل استانی کجایند؟ اگر در استان هم کسی نیست، وزرا کجایند؟ شخص رئیس جمهور کجاست؟ قوه قضائیه کجاست؟ چرا کسی به دفاع از داد مردم، بعد از این همه تکرار مصیب های همیشگی در دادگاهی عادل ادعای جرم و دادخواهی مظلوم را نمی کند؟ آیا ما مردم و رسانه ها صدایمان را خوب نرسانده ایم یا گوش آن ها نیز سنگین است؟

 

پی نوشت:

1- ابگرفتگی شدید بعد از ظهر پنجشنبه 11 اردیبهشت در سبزوار فقط مخصوص کوی گلستان نبوده است. اما ظاهرا وضعیت کوی گلستان خسارت بار تر از بقیه مناطق شهر بود. این در حالی است که سالهاست سبزوار پایلوت طرح نوسازی محلات هدف در کشور شناخته می شود. اما گویی یک بارندگی نیم ساعته رگباری همه ادعاها را شست و برد. معلوم کرد یا کارشان را درست انجام نداده اند، یا آنقدر کند و لاک پشتی پیش رفته اند که عملا تاثیری به حال مردم نداشته است. درست است که بارندگی شدید بود. اما همه می دانیم درجغرافیای سبزوار هر سال در فصل بهار یک یا چند مورد از این بارندگی ها اتفاق می افتد. حتی در سالهای خشکسالی باز هم بارندگی های بهاری همینطور رگباری و سیل آسا بود. پس دیگر نباید باز هم غافلگیر شویم. وجود این همه مسئولان به خاطر همین است که از یک پدیده جوی تکراری و قابل پیش بینی، هر سال همان ضربه های قبلی را نخوریم.

2- درد فقط درد یک محله نیست. هر چند همان یک محله هم به اندازه کافی مهم است و رنج اهالی آن، رنج همه ماست. اما آدم از این وضعی که می بیند، واقعا نگران می شود که از کجا معلوم فردا بی تدبیری ها و بی مدیریتی ها شامل خانه و محله خود ما هم نشود؟ راستی برای باران بعدی آماده اید؟

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۵:۳۸
امید برومندی


چه زود تمام شدند. اصلا کسی فکرش را هم نمی کرد به این سرعت همه چیز فروکش کند و بادشان بخوابد. منظورم مشکلات کشور نیست. منظورم معضلات ریز و درشت شهرستان هم نیست. چون همه آن ها هنوز به قوت خود باقی است. نابسامانی های کوی گلستان هنوز حل نشده است. صدای سوت قطار هنوز به گوش سبزواری ها نرسیده است. هنوز جوانان زیادی بیکار و به فکر مهاجرتند، شهرستان شدن ششتمد هنوز ابلاغ نشده است، نیروگاه برق هنوز در حد حرف است. در این بین انگار فقط آنچه تمام شده است، نمایندگانمان هستند. آقایان مقصودی و سبحانی فر دو نماینده غرب خراسان در مجلس شورای اسلامی.


تا دو ماه قبل از انتخابات اسفندماه، چنان شور و هیجانی در کمپین های تبلیغاتی شان بود که شاید بعضی ها گمان می کردند این عزیزان شیفته خدمت حتی اگر رای هم نیاورند، باز به پیگیری مطالبات مردم چه در سطح ملی و چه بین المللی خواهند پرداخت. یادتان است چه رقابتی بین این دو عزیز بود برای اثبات اینکه کارایی بیشتری از دیگری دارند؟ تا سایه وزیری از کنار شهر رد می شد، تیم های رسانه ای دو طرف شروع به کار میکردند که این مقام کشوری به دعوت این یکی آمده است یا آن یکی! چند بار وعده شهرستان شدن ششتمد را از آنان شنیدیم؟ اما ششتمد چه روی نقشه و چه در عمل هنوز بخشی از سبزوار است و تشکیلات یک شهرستان مستقل را به خود ندیده است. همین نمایندگان چند ماه قبل از انتخابات خبر از حرکت وسایل و توربین های سنگین مورد نیاز نیروگاه برق سبزوار از گمرک به سمت این شهر دادند، اکنون نمی دانیم در کجا مانده که دیگر خبری از آن نیست. از صدای سوت قطار که دیگر نگویم، گوش همه مان را کر کرده. وعده هایی که شنیدیم بسیار زیاد است. چه در سطح وظایف ملی نمایندگان و چه در بخش تعهدات شهرستانی ومنطقه ای . حیف که وعده ، حرف است وحرف بادهواست. واقعا این روزها نمایندگانمان کجا هستند؟ چرا اینقدر آرامند؟


اما از همه شعارها و وعده ها و حرف و حدیث های عملی نشده که بگذریم، یک چیزی هست که نمی شود راحت از آن گذشت. آن هم رد صلاحیت است. این آقایان در طول مدتی که با رأی اعتماد ما مردم غرب خراسان رضوی در یکی از مهمترین و سرنوشت سازترین ارکان نظام حضور یافتند چه کردند که توسط شورای نگهبان رد صلاحیت شدند؟


اگر این آقایان وکیلان ما مردم بوده اند، آیا این حق موکل نیست که بداند وکیلش چه کرده است؟ ای کاش قانون به شورای نگهبان این اجازه را می داد که دلایل رد صلاحیت برخی نمایندگان را اعلام کند. حالا که قانون اجازه نمی دهد، خود این اقایان که می توانند تصویر همان نامه شورای نگهبان به آنان را منتشر کنند.


اکنون اگرچه عمر مجلس دهم رو به پایان است، اما اگر جامعه ما جامعه سالمی باشد و رسانه هایمان رسانه های مفید و کاربلدی باشند، پایان مدت یک دوره مجلس به معنی پایان همه چیز نیست. شاید آن ها در این مدت در سطح ملی و محلی کارهایی کرده و تصمیماتی گرفته باشند که تا سالهای سال بر زندگی همه ما تاثیر بگذارد. پس اکنون وقت سئوال است. سئوال پرسیدن مردم از زیر و بم فعالیت های نمایندگان رد صلاحیت شده شان. این آقایان 4 سال وقت داشتند که از هر رئیس و وزیر و مسئولی تا شخص رئیس جمهور را در هر زمینه ای مورد سئوال قرار دهند. یک نفرشان به خصوص پرچمدار سئوال و استیضاح وزرا هم شده بود. حالا آیا یک بار نباید خودشان به مردمشان جواب بدهند؟ آیا این درخواست بی جایی است که ما مردم سبزوار، جوین، جغتای، خوشاب، داورزن، ششتمد و روداب بخواهیم بدانیم نمایندگانمان چه کرده اند که رد صلاحیت شده اند؟


راستی نمایندگان جدید چه خواهند کرد؟ خوب است که آنان نیز از همین ابتدا بدانند، همانطور که سئوال کردن از همه مسئولان و مقامات کشوری و استانی و شهرستانی حقشان است، جواب دادن به مردم نیز وظیفه ی بدیهی آن هاست. پس آقایان سبحانی ومقصودی به این مسئوال مردم سبزوار با سند جواب بدهید که چرا رد صلاحیت شدید؟ و آقایان عنابستانی و محبی بدانید که رأی اعتماد مردم امانتی گرانبهاست نزد شما و شما نیز در برابر این امانت گرانبها موظف به پاسخگویی خواهید بود.

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۵:۵۲
امید برومندی